محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

شب بیداری

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۳۷ ب.ظ

سلام همه ی عمر مادر

این شب ها شبهای فاطمیه است و بابا رفته مسجد دانشگاه، من هم می خواستم با شما همراهش برم اما به قول بابا گفت که اگه بمونم خونه و بخوابم و شب اگه شما خواستی بیدارشی مثل دیشب حوصله و جون داشته باشم ثوابش بیشتره! :)

محمدم، جات خالی نبود دیشب  که تا ساعت 5 صبح بیدار بودی و دمار از روزگار مادرت درآوردی. البته مشکل اصلی این بود که می خواستی همش پستونک توی دهنت باشه و از اونجا که با پستونک خوابت عمیق نمیشد، هربار که از دهنت می افتاد گریه می کردی و البته حاضر هم نبودی ولش کنی. دست آخر من و بابا گفتیم که شاید درد داشته باشی به شما قطره استامینوفن دادیم که نیم ساعت بعد از خوردن قطره خوابت برد. برای همین هم مامان امروز تصمیم گرفت که به شما کمتر پستونک بده بخوری :)

البته یک تصمیم دیگه هم گرفتم. اون هم اینکه از این به بعد هربار که شام رفتیم خونه ی باباجون یا زود برگردیم خونه و یا اینکه شب رو هم اونجا بمونیم :)

  • مامان لیلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی