محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

واکسن دوماهگی

پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۳۵ ب.ظ

سلام عزیز دل مادر

امروز رفتیم واکسن دوماهگی شما رو زدیم.

صبح ساعت 7 بود که شما خودت از خواب بیدار شدی و شاد و سرحال داشتی با عروسکای آویزت بازی می کردی. من هم بلند شدم و بابا رو بیدار کردم و شروع کردیم به آماده شدن.من شما رو حاضر کردم و بابا میز صبحانه رو. بعد از خوردن صبحانه من هم به شما قطره استامینوفن دادم و رفتیم به سمت مرکز بهداشت. فکر می کردم امروز که بریم قد و وزنت رو هم اندازه میگیرن اما اونجا بهمون گفتن که برای تشکیل پرونده باید بریم یه مرکز دیگه. برای همین هم موفق نشدیم قد و وزن شما رو بگیریم. اما مامان در اولین فرصت حتما شما رو میبره و برات تشکیل پرونده میده.

خلاصه عزیز دلم شما اولش خواب بودی و خانمی که می خواست واکسن بزنه گفت که باید بیدارت کنیم. اسمت رو پرسید و علت دیر بردنت رو. من هم گفتم که منتظر بودیم تا ختنه اش بیفته. مامان شما رو از خواب بیدار کرد و نوبت واکسنت شد. اول قطره ی فلج اطفال رو دادن خوردی و بعدش اولین آمپول توی پای چپت. برای پای چپ واکسن سه گانه میزنن که خیلی هم درد داره.مامان پات رو محکم گرفته بود. الهی بمیرم برات که خیلی گریه کردی. همین جوری داشتی گریه میکردی که بدنت رو برگردوندیم تا پای راستت رو هم بزنن. جیغ خیلی بلندی کشیدی. خیلی بیشتر از قبلی گریه کردی و گریه ات هم بند نمیومد. اومدیم توی ماشین نشستیم. خانم گفته بود 10 دقیقه صبر کنید ممکنه بالا بیاره. اگر بالا آورد برش گردونید تا قطره رو دوباره بهش بدم.

شما توی ماشین توی بغل مامان یه خورده گریه کردی و خوابت برد. بابا محمود ما رو گذاشت خونه و رفت سر کار. شما رو که گذاشتم روی تختت خواب و بیدار بودی. حوالی 10 بود که بلند شدی برای شیر خوردن. شیر خوردی و خوابت برد. یک ساعت بعد از خواب بیدار شدی. درد داشتی. اولش آروم گریه میکردی ولی بعدش کم کم گریه هات زیاد شد و شروع کردی به گریه کردنی که آروم هم نمیشدی. کلی بغلت کردم و نازت کردم و راهت بردم ولی هنوز گریه میکردی. دیگه شروع کردم باهات حرف زدن که یه خورده آروم شدی و به حرفای مامان گوش میدادی ولی درد داشتی. تا یه تکون کوچولو میدادمت که مثلا جات رو روی دستم بهتر کنم شروع میکردی به گریه کردن. انقدر گریه کردی که از گوشه ی چشمت برای اولین بار اشک سرازیر شد :( ساعت  که 12 شد با کلی تلاش قطره استامینوفنت رو دادم تا ساعت 1:15 بغلم بودی. برات داستان تعریف کردم. داستان مریضی امام حسن(ع)  و امام حسین(ع) اینکه بعد سه روز روزه غذاشون رو میدادن به آدمای نیازمند. یه خورده که احساس کردم آروم شدی خواستم پوشکت رو عوض کنم که باز هم شروع کردی به نا آرومی کردن. اما چاره ای نداشتم مجبور بودم. اما آرومتر از قبل بودی. کلی قربون صدقه ات رفتم و نازت کردم و تونستم یه خورده بهت شیر بدم بخوری. تقریبا 20 دقیقه بعدش خوابت برد. اما احساس می کردم تب داری.

حدودا 2 ساعت خواب بودی. توی این دو ساعت مامان موفق شد برای خودش نهار آماده کنه. اما تا اومد بخوره طبق معمول( ؛) ) شما بیدار شدی. البته باز هم با گریه. ساعت 4 بود و نوبت قطره استامینوفن. من هم قبل از اینکه بغلت کنم قطره رو دادم بهت. گریه ی شما بیشتر میشد که کمتر نمیشد :( پسرکم موقع ختنه انقدر گریه نکرده بودی که امروز کردی. معلوم بود که خیلی درد داری.

بغلت کردم. بدنت به نظرم داغ بود. خوشبختانه بدون مشکل شیر خوردی و بلافاصله هم خوابت برد. وقتی خوابیدی برات درجه تب گذاشتم که می گفت دمای بدنت سی و هفته و این یعنی تب نداری. البته من فکر می کنم در حد نیم درجه تب کرده باشی.

خلاصه پسر عزیز من خوابید تا ساعت 5:30 و وقتی بیدار شد انگار دیگه درد نداشت. تب هم نداشت.
نوبت بعدی قطره ساعت 8 بود که نزدیکش که شد یه کوچولو درد داشتی وقتی پاهات رو تکون می دادی. دوباره یه مقدار تب کردی که بهت قطره دادم. بعدش خاله زهرا و ریحانه اومدن اینجا تا به شما سر بزنن.
شب که شد و موقع خواب شما دوباره داشتی برای خواب بدقلقی می کردی. ساعت 11:30 بود که احساس کردم بدنت خیلی داغه. 1 درجه تب کرده بودی که بهت قطره دادم.
دم صبح هم همینطور. هنوز تبت بالا بود. اما با خوردن آخرین سری قطره استامینوفن ساعت 7:30 صبح، تبت پایین اومد و شکر خدا دیگه بالا نرفت.
این هم کل جریان واکسن پسر ما بود.

پ.ن:من اصل این پست رو همون روز نوشتم و پس فرداش تکمیلش کردم.


  • مامان لیلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی