هفته ای که گذشت
سلام پسر خوبم
- هفته ی قبل هر روز من و شما با هم بیرون بودیم.
- دیروز بردمت مرکز بهداشت تا بعد از 84 روز برات پرونده باز کنم. دوتا مرکز رفتم باز نکردن. گفتن باید بین 3 تا 5 روزگی میاوردی! خانومه خیلی خواست در حق من بچه به بغل که بچه اش داره گریه میکنه لطف کنه، وزنت رو گرفت. 6300 گرم.
- چند روزیه که در روز دقایقی رو به صورت دمر، البته در حالت بیداری، می خوابونمت تا توانایی هات زیاد بشه. حدود سی ثانیه آرومی ولی بعدش گریه میکنی. منم برات توضیح میدم که این کار برای تقویت ماهیچه های شماست و تشویقت می کنم تا به اسباب بازی هات برسی. شما هم با کلی تلاش چند سانتی میتونی بری جلو. البته بماند که گردنت رو خیلی خوب میتونی بالا بگیریو روی ساعدت بایستی.
- با اینکه از روز اول گردنت رو می تونستی نگه داری ولی الان مدت زمانش بیشتر شده.
- حرف زدنت خیلی پیشرفت کرده، اگر حواست نباشه آغوو می گی! از بازی کردن باهات لذت میبرم.
- خیلی وقتا در حالت طاقباز که هستی سعی می کنی بلند شی. بعضی وقتا دستات رو میگیرم و با جمله ی "پاشو پاشو" تحریک میشی و بلند میشی :)
- یکی دو روزه وقتی توی پوشکت کثیف می کنی پاهات رو صاف دراز می کنی و تقریبا تکون نمی خوری . مدام با نگاهات دنبالم می کنی و منتظر می مونی تا بیام و پوشکت رو عوض کنم. :دی
- صبح ساعت 5 بیدار شدی و مامان رو بی خواب کردی. دوباره ساعت 8 بیدار شدی و مامان هم با شما بیدار شد. حدود 10 خوابت برد و تا میذاشتم روی تختت و می خواستم بخوابم گریه می کردی و دوست داشتی توی بغلم باشی! الان 1 ساعت و نیمه که خوابیدی و چون من دیگه خوابم نمی بره خیالت راحت شده و به خواب نازی فرو رفتی و سراغ مامان رو نمی گیری! حتما وقتی بزرگ شدی جبران می کنم!!!
عکس دیروز!
محمدمهدی 83 روزه در حال تماشای تلویزیون!
- ۹۲/۰۲/۲۲