بعد از 98 روز
شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۷ ب.ظ
سلام پسرم
- هر روز که میگذره داری بزرگتر میشی، حروف بیشتری به حرفایی که میتونی بگی اضافه میشه. از دیشب میتونی دو تا صدا رو با لحن متفاوت پشت سر هم بگی.
-دیگه ترجیح میدی نیازات رو با حرف زدن بهم بگی و اگه از خواب بیدار شده باشی یا خیلی بهت فشار بیاد گریه می کنی.
- وقتایی که بعد از یه خواب طولانی چند ساعته بیدار میشی خیلی خوش اخلاقی و مدام میخندی. بعضی وقتا، وقتی باهات حرف میزنی یه جورایی انگار که خجالت کشیده باشی دستات رو می خوری
- جدیدا به دستات علاقه ی زیادی پیدا کردی و گاهی تا ته حلقت می کنی. یه جورایی دستات رو به پستونک ترجیح میدی و البته موقع خواب قضیه اش برات فرق می کنه :)
- به رومبلی خیلی علاقه داری! موقعی که بغلت می کنم و روی مبل میشینم شروع می کنی به حرف زدن و دستات رو روی رو مبلی می کشی و بازی می کنی :)
- با این وضعی که پیش میری فکر کنم زود راه بیفتی و بدوی. وقتی خوابیده ای می خوای بنشینی و وقتی نشسته ای می خوای بلند شی. بعضی وقتا روی پاهات راهت می بریم. تاتی تاتی می کنی و قدم بر میداری. البته این حرکت رو فکر کنم حدود دو هفته ات بود که بابا محمود باهات انجام داد و شمای فسقلی هم قدم برمیداشتی :)
- روزی که سه ماهت تموم شده بود خیلی قیلفه ات بانمک شده بود. انگاری که یه جهش توی رفتارت رخ داده باشه. چشمات رو تا جایی که می تونستی باز میکردی و این طرف و اون طرف رو نگاه میکردی. البته این حرکت رو مامان قبلا ازت دیده بود، ولی این بار قضیه فرق می کرد و همه فهمیده بودن. عمه فاطمه میگفت انگاری چشمات رشد کرده :)
- در عین حال که خیلی مظلوم و آرومی، شیطنت از چشمات میباره و زیادی هم کنجکاوی :)
- فقط جای خواب خودت رو دوست داری. هیچ جای دیگه ای راحت نمی خوابی. وقتی به خونه ی خودمون و تخت خودت میرسی آرامش رو میشه از نگاهت فهمید. همیشه بیرون از خونه که هستیم نگاهات به من ملتمسانه است. انگار داری بهم میگی "مامان پس کی میریم خونه ی خودمون"
- مادر به فدای شما بشه، امروز قدت رو متر کردم، 64 سانتی متر!
- عاشقتم!
- هر روز که میگذره داری بزرگتر میشی، حروف بیشتری به حرفایی که میتونی بگی اضافه میشه. از دیشب میتونی دو تا صدا رو با لحن متفاوت پشت سر هم بگی.
-دیگه ترجیح میدی نیازات رو با حرف زدن بهم بگی و اگه از خواب بیدار شده باشی یا خیلی بهت فشار بیاد گریه می کنی.
- وقتایی که بعد از یه خواب طولانی چند ساعته بیدار میشی خیلی خوش اخلاقی و مدام میخندی. بعضی وقتا، وقتی باهات حرف میزنی یه جورایی انگار که خجالت کشیده باشی دستات رو می خوری
- جدیدا به دستات علاقه ی زیادی پیدا کردی و گاهی تا ته حلقت می کنی. یه جورایی دستات رو به پستونک ترجیح میدی و البته موقع خواب قضیه اش برات فرق می کنه :)
- به رومبلی خیلی علاقه داری! موقعی که بغلت می کنم و روی مبل میشینم شروع می کنی به حرف زدن و دستات رو روی رو مبلی می کشی و بازی می کنی :)
- با این وضعی که پیش میری فکر کنم زود راه بیفتی و بدوی. وقتی خوابیده ای می خوای بنشینی و وقتی نشسته ای می خوای بلند شی. بعضی وقتا روی پاهات راهت می بریم. تاتی تاتی می کنی و قدم بر میداری. البته این حرکت رو فکر کنم حدود دو هفته ات بود که بابا محمود باهات انجام داد و شمای فسقلی هم قدم برمیداشتی :)
- روزی که سه ماهت تموم شده بود خیلی قیلفه ات بانمک شده بود. انگاری که یه جهش توی رفتارت رخ داده باشه. چشمات رو تا جایی که می تونستی باز میکردی و این طرف و اون طرف رو نگاه میکردی. البته این حرکت رو مامان قبلا ازت دیده بود، ولی این بار قضیه فرق می کرد و همه فهمیده بودن. عمه فاطمه میگفت انگاری چشمات رشد کرده :)
- در عین حال که خیلی مظلوم و آرومی، شیطنت از چشمات میباره و زیادی هم کنجکاوی :)
- فقط جای خواب خودت رو دوست داری. هیچ جای دیگه ای راحت نمی خوابی. وقتی به خونه ی خودمون و تخت خودت میرسی آرامش رو میشه از نگاهت فهمید. همیشه بیرون از خونه که هستیم نگاهات به من ملتمسانه است. انگار داری بهم میگی "مامان پس کی میریم خونه ی خودمون"
- مادر به فدای شما بشه، امروز قدت رو متر کردم، 64 سانتی متر!
- عاشقتم!
ماشاالله پسر...
زود بزرگ میشی :)))