محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

پایان هفت ماهگی

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۰۴ ب.ظ

سلام عشق من!

امروز هفتمین ماهروز تولد شماست و من بسی خوشحالم.

عزیز مادر، چند روزیه که بد قلق شدی و نق زیاد میزنی. به هرحال باید به مامان و بابا ثابت بشه که هفت ماهت شده! دیشب حوالی ساعت 1 بود که با گریه از خواب بیدار شدی و به هیچ صراطی هم مستقیم نبودی. بلندت که می کردم و روی پاهایت می ایستادی کمی می خندیدی و دوباره جیغ می کشیدی و میزدی زیر گریه. صورتت از اشک های ریز و قشنگت خیس شده بود و مامان مشکلت و نمیفهمید. تا اینکه بابا بیدار شد و سعی کرد آرومت کنه که اون هم فایده ای نداشت. گفتم شاید در هوای 26 درجه گرمته و کولر رو روشن کردم. توی بغل بابا که اصلا حاضر به نشستن نبودی. چراغ رو روشن کردم تا پوشکت رو باز کنم. گفتم شاید از اون منطقه ناراحتی! مورد خاصی مشاهده نشد اما پوشکت رو عوض کردم و روغن زیتون و پماد کالاندولا زدم برات. در همین حین دست خودت رو هم به بدنت زدی! تا دست خودم رو بشورم و بیام شما رو ببرم که دستت رو آب بکشم این دست رو به همه جا زدی منجمله دهنت! البته من بعد از به دنیا آمدن شما معنای اینکه در امر نجسی و پاکی اصل بر سهل انگاریست مگر اینکه یقین حاصل کنی رو خوب فهمیدم. خلاصه بردمت و دستت رو آب کشیدم و پستونکت رو هم همینطور. وقتی برگشتم یه کوچولو دوباره جیغ و داد کردی و مامان چراغ رو خاموش کرد و روت پتو کشیدم و خوابت برد. البته تا صبح هر از گاهی توی خواب نق و نق میکردی. کلا چند روزه که بیقراری کردن در خواب رویه ی شماست و هنوز علتش رو کشف نکردم. به هر حال هر ماهی که میخواد جاش رو با ماه بعدی جابجا کنه از این قبیل مشکلات داره که شاید تا ده روز هم طول بکشه تا قلق جدید شما دستم بیاد.


این هم عکس دیروز شما در پارک در حال خوردن تخم مرغ.


تخم مرغ



  • مامان لیلا

نظرات  (۱)

  • مریم بانو
  • خاله لیلا داری یه ذره منو درک می کنی تازه :دی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی