عکس آتلیه
سلام عزیز دل مادر
برای دومین بار بعد از تولدت شما دوباره شدی مرد خونه ی من
بابا از امروز رفت سفر. سفر کربلا که مدتها بود دوست داشت بره و من هم خیلی براش دعا کرده بودم که بتونه بره و من و شما هر دو با هم دعا میکنیم که بابا به سلامت از این سفر برگرده.
قبل از هرچیز از سرماخوردگیت بگم که پیشرفتت رو به بهبودی خیلی کنده! صدات تازه یکی دو شبه که از گرفتگی دراومده. اما بینیت هنوز کیپ میشه. شب که می خوابی بد نیست اما امان از دم صبح که خیلی اذیت میشی.
پریروز بردمت حمام و کلی بینیت رو تخلیه کردم و بعد هم به سفارش خاله به سرت روسری بستم که البته خیلی دووم نیاورد روی سرت.
نازنینم،
امروز همراه خاله و خانمی و ریحانه و علی رفتیم عکاسی تا از شما عکس آتلیه ای بگیریم! پسر گل من مثل همیشه آروم و بی سر و صدا و خندون بود. آقای عکاس میگفت یه جوری توجهش رو جلب کنید که نخنده! خلاصه همه اونجا سعی در خندوندن شما داشتن!
عکس از دقایقی قبل از رفتن به آتلیه
الان هم که دو ساعتی میشه اومدیم خونه و من شما رو خوابوندم و اومدم تا برات بنویسم از این روزهای با شما بودن ... :)
- ۹۲/۰۷/۱۶
جیگرشو برم من....
بوس بوس بوس :)))
اینجا کشت و کشتار راه افتاد همه اینجا قربون صدقه ات رفتن عزیزم دی: