محرم
يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۵۳ ب.ظ
سلام عزیز دل مادر
آمده بودم تا برای شما از زیبایی این روزها بنویسم. از اولین روز بارانی در اولین پاییز عمر زیبایت . از اینکه این روزها چهار دست و پا را تند و راحت راه می روی. از اینکه آنقدر شیرین شده ای که من و بابا روزی چند بار برایت لاحول و لا می خوانیم. اما قبلش سری زدم به وبلاگ زهرا خانم تا ببینم مامان مریمش برایش چه نوشته. ناگهان دلم ریخت ...
گفتم بهتر است برایت بنویسم از روزهایی که انتظارش را میکشم. که محرم امسال را روزشماری میکنم تا بیاید. که انتظار همایش شیرخوارگان حسینی را میکشم تا برایت لباس بپوشانم و همچون علی اصغر حسین روی دست بگیرمت و به یاد غریبی اش اشک بریزم ... و فقط خدا می داند که چند سال است انتظار چنین روزی را میکشم ...
- ۹۲/۰۸/۰۵