محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

شیرینی های ماه نهم زندگی

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۱۲ ب.ظ
سلام بر پسر عزیز من که بعد از مدت ها در یک خواب بعد از ظهری نزدیک به 4 ساعته که  هنوز بیدار نشدی.
مهربونم، امروز از اون روزهای خوب خداست و از صبح داره بارون میباره.
جونم برات بگه که دیروز رفته بودیم قم، شما حسابی با عمه ها بازی کردی. با اینکه خوابیدنت در بیرون از خونه، گوش شیطون کر بشه الهی، کمی بهتر شده و شما دیروز خونه ی خاله ی بابا حدود یک ساعت و نیم خوابیدی ولی با این حال خیلی خسته شدی. صبح حدودای ساعت 10 و ربع از خواب بیدار شدی و یک ساعت بعد رفتیم حمام آب گرم و شما حسابی بازی کردی و بیرون که اومدیم بعد از طی کردن مقدمات لباس پوشیدن و سشوار و کمی بازی حدودای ساعت یک بود که خوابیدی و تا الان هنوز خوابی (البته یک وعده شیر هم بیدار شدی و خوردی)

اکه از من بپرسن میگم توی نه ماه اول زندگی، ماه نهم شیرین ترین ماه از بعد از تولد شما بوده برای من. هر روز یک توانایی جدید و یک شیرین کاری جدید. این دو روز در هفته ای هم که مهد میری باعث شده پیشرفتت سریعتر بشه. هرچند که توی این مهد فقط خودتی و یه محدثه خانم که بیشتر وقتا گریه میکنه و مامانش میاد و میبردش :دی اما همین که گاهی وقتا بچه های بزرگتر و دو سال به بالا رو هم میبینی خودش کلی توی روحیه ات تاثیر داره.
الان که دیگه چهار دست و پا رو راحت راه میری و سرعت دست گرفتن و ایستادنت هم بیشتر شده. حتی از دیوار هم میگیری و می ایستی! تقریبا دیگه میتونی با دست خودت خوراکیها رو بذاری توی دهنت. چند روز پیش یه تیکه هندونه برات قاچ کردم به تیکه های کوچک و شما همه اش رو خوردی و البته حسابی هم آبشون رو گرفتی :)
هفته ی پیش "دادن" رو یاد گرفتی. مثلا پستونکت رو میدی دستم. یا گاهی وقتا بهم تعارفش میکنی :دی "پرت کردن" رو هم کشف کرده بودی. پستونکت رو مینداختی زمین و میخندیدی. برش میداشتی و دوباره تکرار میکردی.
جدیدترین فعالیتت هم حرف زدنه که روز به روز داره تقویت میشه :) "دَدَدَدَ ....." حرفاییه که میزنی و وقتی ما هم باهات حرف میزنیم هیجان زده میشی و بیشتر تکرار میکنی.

خلاصه این از شیرینکاری های آقا پسره که گفتم اینجا بنویسم تا هم خاطره ای باشه و هم اینکه برای بچه های بعدی به کارم بیاد :)

راستی تا یادم نرفته بگم، خاله تعریف میکرد که هفته ی گذشته رفته بودن امامزاده ی باغ فیض.میگفت اونجا داشتن یه سری بسته آماده میکردن برای روز همایش شیرخوارگان. بسته هایی که شامل یه لباس سفید و چفیه و یه سربند یا صاحب الزمان میشد و از اونجا کارتن کارتن به همه ی کشور ارسال میکردن. ظاهرا از 6 صبح روز جمعه درهای مصلا باز میشه و بسته ها همونجا تقسیم میشه. خلاصه اینکه من بیصبرانه منتظرم روز جمعه بشه و باهم بریم اونجا و توی مراسم عزاداری نی نی گولوها شرکت کنیم. 




  • مامان لیلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی