محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

بالارفتن از صندلی

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۲۷ ب.ظ

سلام پسرم

پریروز برای اولین بار تونستی خودت بری بالای چهارپایه با انگیزه ی رسیدن به مخلوط کن! دیروز هم با تلاش فراوان رفتی بالای صندلی و از اونجا بالای میز برای رسیدن به لب تاپ و سایر وسایل روی میز. کلا توی آسمون ها سیر میکنی :) فعلا تا وقتی صندلی رو نتونی خودت جابجا کنی یه مقداری میشه امنیت روی میز رو تامین کرد. اما امان از روزی که به این توانایی هم برسی ؛)


  • مامان لیلا

اولین ها

نظرات  (۴)

پسر ما حالش خوبه؟؟ :D :X
سلام پسر گلم. 
مامانت چند وقته درگیر کار اسباب کشی است و وقت نداره بیاد و اینجا از قابلیتها و ماجراهات بنویسه.
امروز نیمه شعبانه. دیروز رفته بودیم باغ دماوند باباجون. باغ که چه عرض کنم. ویلا. 
اونجا با خانمی کلی خاک بازی کردی
یک بارهم باشیلنگ آب خودت را کامل خیس کردی
البت عادت کردی هر وقت به آب میرسی شروع میکنی به شدت خوردن

اینقدر آب میخوری که میترسیم دلدرد بگیری
خیلی داری ناناز و بلا میشی
البته چند وقته که کلی ظرف میشکنی و دیگه از جهیزیه مامانت چیز زیادی باقی نمونده
چند وقته داری سعی میکنی حرف بزنی. هر چی ما میگیم تو حتما جواب میدی. البته اینکه چی میگی معلوم نیست.
خیلی دوستت دارم بابایی
خدا حفظت کنه
ادامه..
یادم رفت بگم.
دیگه کلافه میکنی ما را وقتی با کامپیوتر کار داریم اینقدر گیر میدی که بیایی پشت کامپیوتر و با کیبورد بازی کنی که حد نداره
خیلی وقت ها دیگه از بس گیر میدی مجبور میشیم بیخیال کارمون بشیم
---
راستی واقعا وقتی این نوشته ها را میخونی چه حسی داری؟
یعنی چه احساسی بهت دست میده

با خودت میگی این والدین ما چقدر بیکار بودن
یا چقدر خوشحال بودن - منظور سرخوش هست بیشتر البته
ولی خداییش مدیونی اگه فکر کنی والدینت شادمغز بوده باشن
راستی اصلا معلوم نیست وقتی اینها را میخوانی من زنده باشم
الان 31 سالگی را به انتها میرسونم
فرض کنم تو 20سالت بشه که اینها را بخونی و خوب بفهمی
من اون موقع 50 ساله هستم
واقعا خیلی بیشتر از این دوست ندارم عمر کنم
انسان وقتی پیر میشه عقلش را از دست میده و دیگه نمیتونه کارهای خودش را درست انجام بده
مخصوصا ما جوون های روغن نباتی
دیگه بسه
خدانگهدارت عزیزم

 

بابا محمود! تو بچه داری از این حرفا نباید بزنی؛ ایشاالله صد سال زنده باشی...

عزیز دل عمه زود به زود دلمون واسه ات تنگ میشه. از بس ماشالله شما بلایی.

ایشاالله که سالم باشی. ایشاالله که مامانت هم سالم باشه که انقدر زحمت شما رو میکشه. مخصوصا این روزا که شما شیطون شدی مامانت هم زحمتش خیلی بیشتر شده.

ایشاالله بزرگ میشی، عاقل میشی واسه اش جبران میکنی ...

خدا انشالله پدر و مادرت رو واسه ات حفظ کنه عزیز دل عمه

خیلی دوست دارم ناز من  :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی