محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

از پوشک گرفتن

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سلام عزیز دل مادر

من رو ببخش

من رو خیلی خیلی ببخش که اصلا فرصت نمی کنم بیام و برات بنویسم.

امروز دقیقا سه هفته گذشت از اون روزی که شما دیگه پوشک به پات نمیبندی و من هنوز یه نیمچه خاطره هم نتونستم راجع بهش بنویسم. البته یکبار اومدم و نوشتم و به لطف شما اینترنتم قطع شد و تا آخر شب وصل نشد :) بابا محمود هم کامپیوتر رو ری استارت کرده بود و کل نوشته هام پاک شده بود :)


حالا چون این پست برای خیلی از مادرها قابل استفاده است پس از اینجا به بعد میرم توی ادامه ی مطلب و مخاطب هم عوض میشه :)


پیش نوشت ها:

1- فکر کردن به یه کار سخت همیشه ورود بهش رو سخت تر میکنه! من انتحاری عمل کردم. البته نمیگم همه مثل من بکنن اما روحیه ی من اینجوری بود که انقدر به این قضیه سخت نگاه میکردم که ترس از ورود داشتم.

2- توی این دوران بچه خیلی از نظر روحی حساس میشه. کار خیلی سخت و استرس آوریه براش. برای همین دعوا کردن و تندی برای هر دلیلی در این دوران ممنوعه! حتی اگر اون دلیل ربطی به جیش کردن نداشته باشه. نترسید. اصلا لوس نمیشن و عادت غلط پیدا نمیکنن. همینکه این فشار از روشون برداشته بشه به حالت قبل برمیگردن.

3- با هر وسیله ای بچه بره توی دستشویی و کارش رو انجام بده مهم نیست. مهم اینه که بره! اصلا نگران ایجاد عادتهای غلط نباشید. محمدمهدی دو روز با موبایل میرفت. یک بار توی مهمانی با ظرف ژله رفتیم توی دستشویی! فقط مهم رفتن بچه با رضایت به اون محله.

4- بعد از دو هفته اوضاع خیلی تغییر میکنه. البته به شرط اینکه شما یک مادر صبور و با خلاقیت باشید. البته فکر نکنید خلاقیت ویژه ای لازمه. مهم اینه که هر از گاهی یک ایده ی جدید داشته باشید. از ایده های دیگران هم خیلی میتونید استفاده کنید.

5- فشار روحی ای که به خود مادر هم میاد خیلی شدیده. من خودم یک شب نزدیک صبح از بداخلاقیها و بهونه گیریهاش زدم زیر گریه! اما گذشت. الان سه هفته میگذره و من هنوز زنده ام :)

داستان از اونجا شروع شد که محمدمهدی مدتی بود که به کلیه ی پوشک ها حساسیت داد! کار من مادر شب و صبح و نصفه شب شده بود خاروندن پای این طفل معصوم. تا اینکه یک روز دل رو زدم به دریا. البته دو سه باری قبلش تصمیم به اقدام گرفته بودم اما خیلی مقاومت از خودش نشون میداد و اینکه خودم هم آمادگی روحیش رو نداشتم. فکرش هم برام یه کابوس بود. میگفتم باید لگن مناسب بگیرم. شلنگ بگیریم و وصل کنیم. کلی برچسب و خوراکی تازه و خلاقیت و اینجور چیزا و تهش منصرف میشدم و فکر میکردم که حالا حالاها باید قیدش رو بزنم.
یه روز صبح که از خواب بیدار شد (اون روز دقیقا روز یکشنبه 28 تیرماه بود که میشد فردای عید فطر و دقیقا دو سال و پنج ماهش تموم میشد) من دستم بند بود و از باباش خواسته بود پوشکش رو عوض کنه. (این مدت اخیر زیاد این درخواست رو میکرد) باباش هم عوضش کرده بود و برای اینکه به خواسته ی خاروندن پاهاش تن نده پوشک پاش نکرده بود. محمدمهدی هم این اواخر تا وقتی پوشک پاش نبود بلند نمیشد و راه نمیفتاد. داشتم با خودم فکر میکردم که چقدر خوبه عصرها حدود دو تا سه ساعت ببرمش توی حیاط و بدون پوشک بازی کنه و یه ساعتهایی توی خونه بریم توی بالکن که دل رو زدم به دریا و بازش گذاشتم.
باباش گفت که پوشکش خشک بوده. پس احتمالا مثانه ی پری باید میداشت. بدون اینکه چیزی بهش بگم فرستادمش توی حمام برای آب بازی! دقایقی بعد بود که اولین جیش اومد و من و باباش که جلوی در حمام بودیم کلی شادی کردیم و جیغ و دست و هورا و باباش هم یادش داد که چجوری بشینه و همه ی کارش رو انجام بده. خلاصه اینکه شلنگ برداشت و خودش رو شست و آب بازیش رو کرد و اومد بیرون. روز اول خیلی خوب بود! اوایل هر نیم ساعت بردمش اما دیدم که خیلی زوده! تقریبا کار بعدی رو بعد از سه ساعت کرد. در واقع دیدم که خیلی داره خودش رو خوب کنترل میکنه. فقط مشکل اصلیش دستشویی بزرگ بود که نمیکرد. عصر که خوابید زیرش رو زیر انداز انداختم. توی خواب کاری نکرد اما خیلی زود از خواب بیدار شد و اعصاب نداشت. همونجوری سرجاش دراز کشید و شروع کرد با گوشی من کار کردن که جیشش اومده بود و به حالت پی پی نشسته بود. سریع بلندش کردم و بردمش توی دستشویی و اونجا کارش رو کرد. با اینکه بار دومش بود که میدید ولی براش عجیب و ترسناک بود. نیم ساعت بعدش ناغافل روی سرامیک جیش کرد و اومد گفت! دو سه بار این اتفاق افتاد ولی به نظرم برای روز اول خیلی خوب بود. البته هربار بعد از دستشویی کردن هم جایزه میگرفت. برای جیش کردن شکلات و برای پی پی کردن سیفون رو میکشید و سوهان میخورد و ...

اون شب روی تشکش یه زیر انداز پلاستیکی انداختم و روی اون هم ملحفه کشیدم. اما تا صبح خشک خشک موند. یه اشتباهی کردم که صبح بیدارش کردم از خواب که بریم دستشویی. البته خودش بیدار شده بود اما هنوز اعصاب نداشت و میخواست دوباره بخوابه. خیلی جیغ و داد و گریه کرد و تهش هم کارش رو نکرد. اون روز قرار بود از خونه بیرون بریم. من یه مقدار عجله داشتم و ایشون میخواستن توی دستشویی بازی کنن. با وعده ی اینکه میریم دستشویی مسجد دانشگاه خودش رو نگه داشت. اما دستشویی مسجد هم جوابگو نبود و مدام سر آب بازی دعوامون میشد! روز پرتنشی داشتیم. خیلی بد بود. محمدمهدی استرس شدیدی داشت و دستشویی هم شده بود محل بازی و کارش رو نمیکرد. من هم به خاطر بحث کمبود آب و اینها اعصابم به آب بازی نمیکشید و دعواش میکردم. این بود که از دستشویی رفتن بیزار شده بود. فهمیدم که هرگونه دعواکردنی برای هر منظوری که باشه توی این ایام ممنوعه! میونمون خیلی شکرآب شده بود. حتی یکی دوبار روی من دست بلند کرد. این وضعیت تا آخر شب ادامه داشت و خودش رو انقدر کنترل میکرد که یه جایی از دستش در میرفت! برای پی پی هم در آخر شب این اتفاق افتاد و تا اومد خودش رو به دستشویی برسونه توی شلوارش کرد و طفلک کلی هول کرد. بردمش توی دستشویی و شستمش و کلی قربون صدقش رفتم. وقتی اومدیم بیرون کلی آروم شده بود و بوسم کرد و جایی که دفعه ی قبل زده بود رو نازی کرد! و این آغاز یک رابطه ی حسنه شد.

روز سوم هم تقریبا همینجوری گذشت و من دیگه برای آب بازی دعواش نکردم اما خوب سعی میکردم کنترلش کنم. اما کماکان دستشویی محل بازی بود و نکته مهم این بود که هربار توی شلوارش کثیف میکرد و میومدیم بیرون کلی ابراز احساسات میکرد. برای اولین بار میومدیم خودش رو بهم میچسبوند و مدام میگفت مامان خیلی دوستت دارم! البته وسیله ی موبایل خیلی به دادم رسید این روز! فهمیدم که وقتی گوشی دستش باشه خیلی راحت و بی دردسر میاد و میشینه و کارش رو انجام میده و البته کاملا آگاهانه تمام اتفاقات میفتاد. حتی وقتی پدرش به من خرده گرفت که اگه عادت کنه خوب نیست من نپذیرفتم و همینکه اون لحظه بی دردسر و تنش میرفت و کارش رو انجام میداد به نظرم از هرچیزی مهم تر بود.

همون روز براش اینترنتی یه لگن که شبیه ماشین بود سفارش دادم! از شب قبلش کلی براش فضا سازی کردم که فردا برات یه ماشین میارن که اسمش ماشین جیشه. صبح که از خواب بیدار شد با انگیزه ی جایزه و اینها رفت و جیش کرد. من هم تماس گرفتم و گفتم که زود ماشین رو بیارن! حوالی ساعت 11 بود که ماشین رسید و کلی هیجان تازه وارد فضای دستشویی شد. تا دو روز اوضاع خیلی بهتر شد. البته از اول تاکید کردم که این ماشین جاش فقط یا توی دستشوییه و یا توی حمام. ساعتها باهاش مشغول بود و من هم با اینکه حرص میخوردم ولی کاری به کارش نداشتم.

دیگه کم کم دستم اومده بود. جایزه های تازه و متنوع. بردن خوراکیها و اسباب بازیها توی دستشویی. چسباندن برچسب های متنوع! مثلا از زمانی که دیدم شکلات دیگه جواب نمیده اسمارتیز رو جایگزین کردم. اولین بار البته گذاشتم توی دستشویی و همونجا بود که دیدش. رنگ انگشتی هم البته خیلی جواب داد.

تقریبا بعد از ده، دوازده روز بود که یه شب تب کرد و واقعا علت تبش رو نفهمیدم. البته شب قبلش پیش تولگیر بودیم و ممکن بود که علتش تول بوده باشه اما خوب همون یک شب بود و قطع شد و هیچ علامت دیگه ای نداشت و من حدس زدم که از استرس بوده. چون پی پی رو توی اون یک هفته یک روز در میون میکرد و دقیقا میفهمیدم که از ترس کنترل میکنه.

خلاصه اوضاع کم کم بهتر شد. بعد از دو هفته دیگه تقریبا همه چیز روی روال افتاده بود. یه روز صبح البته به طرز غیر منتظره ای سه بار پشت هم شلوارش رو خیس کرد! اما خوب همین سرآغاز این بود که بفهمه همیشه هم کنترل کردن جواب نمیده! چون جالب بود که میگفت "مامان به جیش گفتم نیا ولی اومد"! کلا اوضاع روز به روز خیلی بهتر میشد. الان که سه هفته گذشته دیگه از پی پی نمیترسه. اگر به خاطر آب بازی زیاد دعواش کنم دیگه تاثیر منفی روزهای اول رو نداره. البته که اگر مشغول بازی و سرگرمی بشه و دیر بفهمه چند قطره ای شلوارش رو خیس میکنه ولی دیگه شره نمیکنه روی زمین. دیگه یاد گرفته که چیجوری باید خودش رو کنترل کنه و چیجوری باید خودش رو رها کنه تا بتونه دستشویی کنه.

البته یک نکته ای که یادم رفت بگم برای شب هاست. بسته به غذاهایی که خورده باشن ممکنه که شب دستشویی داشته باشن و همین بدقلقشون میکنه. من یکی دو بار با چراغ روشن محمدمهدی رو بردم و فقط جیغ و داد بود و کارش رو نکرد. اما یکی دو بار بعد اون چراغ دستشویی رو روشن نکردم و علی رغم جیغ و داد، اوضاع خیلی بهتر بود. هرچند که این جیش شب خیلی سخت و زجرآوره :)
  • مامان لیلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی