محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

گردش با سیاحان کوچک

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۴ ب.ظ

سلام عشق مامان


روزها همینجوری میان و میرن و شما داری بزرگ و بزرگتر میشی.

راستش دو سه هفته ای هست که من یک گروهی رو پیدا کردم به اسم "سیاحان کوچک". این گروه همراه با مادرها و مربی میرن جاهای مختلف تهران و گشت و گذار میکنن. هر هفته یکشنبه ها. یکشنبه ی این هفته چون خورد به تعطیلی عید نیمه ی شعبان نتونستیم بریم.


اولین جلسه رفته بودیم به "باغ موزه ی هفت چنار". راهش یه مقدار دور بود ولی به شما خیلی خوش گذشت. 





شیوه ی کار اینجوریه که هربار میریم جایی برای گردش، بچه ها یه کاردستی هم درست میکنن. کاردستی روز اول شما "ماسک شیر" بود.



دومین بار رفتیم "ژوراسیک پارک". من البته نگران بودم که نکنه شما بترسی و همین اتفاق هم افتاد :) البته از اونجا که خیلی درونگرا هستی هیچی بروز نمیدادی و فقط از دایناسورها فاصله میگرفتی که با کمک مربی های خوب، "خاله فرشته" و "خاله سعیده" تا حد خوبی به حال و هوای خوب برگشتی. 






کاردستی اون روز هم درست کردن یه دایناسور یا حیوونی که اونجا دیده بودید با گل بود. به عبارتی "گل بازی" و شما تصمیم گرفتی "ببر" درست کنی. که البته شما اصلا به گل دست نزدی و همه ی مجسمه رو مامان درست کرد و شما خلال دندون فرو میکردی توی کله و پشت آقا ببره :)




نظرات  (۱)

عزیزم نکنه میخواستی شیر جنگل بسازی؟ :))
مامان لیلا حتما برای بچه ها توضیح دادید که دایناسور دیگه تو دنیا وجود نداره ...
منم ازشون میترسم محمدمهدی که واقعا حق داره.
پاسخ:
آره بابا توضیح دادیم
ولی واقعا دایناسورهاشون خیلی واقعی بودن. حرکت و صدا هم داشتن برای همین واقعا ترسناک بودن :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی