محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها


سلام محمد مهدی مامان

بالاخره سر اسم شما با خودم به تفاهم رسیدم ؛)

آخه یه بنده خدایی گفته بود که دواسمی ها حروف ابجدشون خوب نمی شه. من هم برام سوال پیش اومده بود که این حروف ابجد کجاها کاربرد داره و تاثیرگذاره که خوب و بدش مهم میشه. اما این چندشب به این نتیجه رسیدم که خیی از آدم های بزرگ و علما دواسمی هستند. مثلا آیت الله بهجت محمدتقی بود یا علامه مجلسی که محمدباقر بود و پدرش هم که عالم بودند محمدتقی بود نامشون.

خلاصه اینکه عزیزدل مامان من کماکان شما رو محمدمهدی صدا می کنم. البته درصدی هم ممکن است نامت را محمدحسن بگذاریم. آخه ممکنه روز ولادت امام حسن عسگری (علیه السلام) به دنیا بیای.


خلاصه اینکه پسرم، امروز هفته 28 ام حیات شما شروع شد. از هفته پیش تا حالا کلی تکون های شما بیشتر شده و حسابی به مامان لگد می زنی.

مامان از دیروز سرمای بدی خورده و حالش خیلی خوب نیست. از اونجایی که یه کوچولو هم توی دلش داره نمی تونه قرص و دارو بخوره. اینه که حسابی از صبح مشغول خوردن میوه جات و شلغم و اینجور چیزهام. هوای مامان رو داشته باش یه خورده ؛)


  • مامان لیلا

سلام قند عسلم

امروز  هم طبق معمول روزهای پنج شنبه رفتیم استخر خاله نسرین. صبح قبل رفتن بابا به من گفت که پسرت شناگر به دنیا میاد انقدر که استخر میری.

من هم از بابا قول گرفتم که شما رو باید زیاد استخر ببره. گفتم اگه دختر بودی خودم می بردمت اما حالا که پسر شدی مسئولیت بابا سنگین تره. شاید به خاطر شما هم که شده این بابایی یه خورده استخر بره و ورزش کنه.


عمر مامان، برای فردا مامان بزرگ و بابابزرگ رو به همراه عمه ها و عموها از قم دعوت کردیم. ولی مثل اینکه بابابزرگ شما سرماخورده و ترجیح دادن نیان، اینه که احتمالا ما بریم پیش اونا.


مامان دوستت داره عزیزم.

تابعد ...

  • مامان لیلا

سلام پسر عزیزم.

آخه عزیز دل مامان چی میشه یه خورده تکوناتو بیشتر کنی که مامان انقدر اذیت نشه. فقط بعد غذاخوردن مامانه که تکونات خیلی زیاد میشه پسر شکموی گل مامان.

راستی مامانی فکر می کنم امروز داشتی سکسکه می کردی، چون یه ضرب منظم داشت توی شکمم می زد.

قربونت بشم که همه ی عمر مامانی ...

  • مامان لیلا

سلام پسر عزیزم

داشتم وبلاگ یه مامان دیگه که منتظر پسرش  هست رو می خوندم هوس کردم که بیام و برای شما هم بنویسم.

عزیزکم، هر روز  که میگذره تکون های شما رو بیشتر حس می کنم. ولی من خیلی فکر کنم انتظارم زیاده. دلم می خواد شما توی شکم مامان فوتبال بازی کنی.


این شب ها شب های دهه اول محرمه و مامان شب ها منتظر میمونه تا بابایی از مسجد برگرده. آخه میدونی، بابا من رو به مسجد نمی بره با خودش. چون بابا خیلی نگران پسرشه ؛) میترسه مامان با اومدنش خسته بشه و پسرش رو خسته کنه.


نمیدونی چقدر انتظار اومدنت رو می کشیم. همین دیشب داشتیم حساب می کردیم که فقط 14 هفته ی دیگه تا بغل کردن شما مونده.


من و بابا خیلی دوستت داریم عزیز دلم.


  • مامان لیلا
سلام

مادری هستم که تا سه ماه دیگر، به امید خدا، منتظر حضور معصومانه ی فرزند عزیزمان در خانه مان هستم.
امروز دقیقا 25 هفته اش تمام شد.
تصمیم دارم اینجا را فضایی قرار دهم تا برایش بنویسیم از هر آنچه که فکر می کنیم با خواندنش در آینده خوشحال خواهد شد.

تا بعد ...
 
  • مامان لیلا