سلام پسر مامان
هفته ی پیش در یک اقدام ضربتی! مامان رو گذاشتی پشت در خونه! من موندم توی راهرو، بدون حجاب(!) و بدون کلید و درب هر دوتا خانه هم بسته! با سلام و صلوات به تمام طبقات ساختمان رفتم، زنگشان را میزدم و پشت دیوار قایم میشدم که مبادا آقایی در را باز کند و من رو بی حجاب ببینه. اما انگار هیچکس در این آپارتمان ده واحدی جز من و شما نبود.
مجبور بودم بروم و زنگ همسایه ی کنار دستی در کوچه را بزنم. میدانستم خانواده ی خوبی هستند. خلاصه با کلی ترس و خدا خدا کردن از اینکه نامحرمی ما را بی حجاب نبیند، رفتم زنگ خانه ی همسایه را زدم و دویدم داخل خانه پشت ستون. خانم همسایه که آیفون را برداشت تقاضای چادر کردم و بنده ی خدا درب خانه شان را زد و گفت که بیا داخل و برایم چادر آورد. چادر را که به سر انداختم بغضم گرفت و نگران شما شدم که در خانه تنهایی. وقت اذان بود و هرچه به بابا محمود زنگ میزدم جواب نمیداد. خلاصه با خانمی تماس گرفتم و خانمی هم با خاله زهرا و باباجون و اونها هم رفتند دنبال کلیدساز.
من با گوشی همراه خانم همسایه برگشتم پشت درب خانه تا شما از تنهایی نترسی. بالاخره بابا تلفنش را برداشت و قرار شد بیاید خانه و در را برای ما باز کند. در این فاصله شما شروع کردی به گریه کردن. برای اینکه آرامت کنم و حواست را پرت کنم خواستم تا کامیون بزرگی را که روز قبلش خانمی برایت خریده بود بیاوری و بروی رویش شاید بتوانی در را باز کنی. اولش کمی برایت سخت بود و کامیون به این طرف و آن طرف گیر میکرد و گریه میکردی اما سعی خودت را کردی و در نهایت در را باز کردی! همون موقع خاله زهرا هم رسید و کلی قربان صدقه ی شما پسر باهوش رفت.
تا شب کارمان در آمده بود و شما مدام میخواستی تا در را باز کنی.
نگته ی جالب اتفاق فردای آن روز بود! صبح شما خواب بودی و من خواستم تا چند وسیله ببرم و داخل ماشین بگذارم. تا از در رفتم بیرون و در را بستم دیدم که کلید همراهم نیست! اما این بار نگران پشت در ماندن نبودم چون شما بلد بودی در را باز کنی. فقط مشکل اینجا بود که شما خواب بودی. خلاصه اینکه دقایقی را صبر کردم و تصمیم گرفتم بیدارت کنم. ساعت 9:30 بود و یک ساعت دیگر باید میرفتیم مدرسه. انقدر زنگ در را زدم تا شما بیدار شدی از خواب. فدای پسر بشوم که خوابالو خوابالو آمدی و گامیونت را زیر پایت گذاشتی و برای مامان در را باز کردی.
حالا در خانه هروقت کسی می آید پشت در، شما باید بروی و در را برایش باز کنی. البته با همین شیوه ی کامیون.
عکس این نوشته باشد طلب شما تا برایت بگذارم