محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام


دیروز بعد از گذشت دو سه ماه بابا محمود موهای شما رو کوتاه کرد. کل مدت زمان کوتاه شدن مو جیغ زدی  و گریه کردی ولی تکون نمیخوردی :)


این هم از  ژست امروز شما برای عکس گرفتن قبل از رفتن به مهمونی. دیگه نمیشه یه عکس درست و درمون از شما گرفت انقدر که شکلک درمیاری :)



  • مامان لیلا


  • مامان لیلا

سلام عشق مامان


روزها همینجوری میان و میرن و شما داری بزرگ و بزرگتر میشی.

راستش دو سه هفته ای هست که من یک گروهی رو پیدا کردم به اسم "سیاحان کوچک". این گروه همراه با مادرها و مربی میرن جاهای مختلف تهران و گشت و گذار میکنن. هر هفته یکشنبه ها. یکشنبه ی این هفته چون خورد به تعطیلی عید نیمه ی شعبان نتونستیم بریم.


اولین جلسه رفته بودیم به "باغ موزه ی هفت چنار". راهش یه مقدار دور بود ولی به شما خیلی خوش گذشت. 





شیوه ی کار اینجوریه که هربار میریم جایی برای گردش، بچه ها یه کاردستی هم درست میکنن. کاردستی روز اول شما "ماسک شیر" بود.



دومین بار رفتیم "ژوراسیک پارک". من البته نگران بودم که نکنه شما بترسی و همین اتفاق هم افتاد :) البته از اونجا که خیلی درونگرا هستی هیچی بروز نمیدادی و فقط از دایناسورها فاصله میگرفتی که با کمک مربی های خوب، "خاله فرشته" و "خاله سعیده" تا حد خوبی به حال و هوای خوب برگشتی. 






کاردستی اون روز هم درست کردن یه دایناسور یا حیوونی که اونجا دیده بودید با گل بود. به عبارتی "گل بازی" و شما تصمیم گرفتی "ببر" درست کنی. که البته شما اصلا به گل دست نزدی و همه ی مجسمه رو مامان درست کرد و شما خلال دندون فرو میکردی توی کله و پشت آقا ببره :)




  • مامان لیلا