محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسهال» ثبت شده است

سلام پسر نازنینم

مدت هاست که برات هیچی ننوشتم. امشب اومدم تا تلافی دربیارم :) امشب شب قدره و من بیدارم. برای همین زمانن خواب شما فرصت نوشتن پیدا کردم. این روزها در طول روز حسابی از من انرژی میگیری و وقتی که خوابی هم باید به کارهام برسم. شبها هم که میخوابی دیگه جونی برای خودم نمیمونه که بیام و برات بنویسم. برای همین هم هست که انقدر کم مینویسم برات. باید ببخشید.

ما تقریبا 27 روزه که اومدیم و ساکن خونه ی باباجون شدیم تا خونه ی خودمون آماده بشه و بریم. اینجا همکف خونه ی باباجونه که یه واخد مستقل بازسازی شده است و ما موقت همسایه ی باباجون و خانمی شدیم. اینجا حیاط هست آب بازی هست خاک بازی هست و خلاصه همه چیز دیگه هم باهاش هست!


اوایل که هنوز فضای خونه مناسب برای اب بازی و خاک بازی شما نشده بود و من شما رو نمیبردم توی حیاط با من قهر میکردی. یه روز کلا باهام لج کرده بودی. عصر که شد اومدی بغلم چسبیدی و تا نرفتیم حیاط ولم نکردی :)

بعضی روزها استخر آبت رو پر میکنم و میذارم توی آفتاب تا آبش گرم بشه و عصر که شد میری توش میشینی و حسابی آب بازی میکنی.

چند روز پیش رفتیم خاک بازی کردیم باهم توی حیاط. اما شما آب بازی با شیلنگ رو ترجیح میدی و با شیلنگ دنبال ما میفتی و ما رو خیس میکنی :)




راستی پسرم بهت تبریک میگم که دندون پانزدهم شما هم که دندون نیش پایین سمت چپه یک هفته ای میشه که دراومده. این روزها هم شدید بدحالی. متاسفانه دوباره اسهال و اگزما شدی. یکشنبه دوباره وقت دکتر آلرژی داری اما من فکر میکنم که دندون شانزدهمت میخواد دربیاد و بدنت ضعیف شده حسابی.


از تواناییهای حرف زدنت بگم که دیگه کلمه ی "مامان" رو تقریبا میگی. وقتی خواسته ای داری و میخوای منو صدا کنی جیغ و داد نمیکنی. آخه یه چند روزی بود که خیلی داد و فریاد میکردی. البته هنوز هم همونجوری هستی ولی یه کوچولو کمتر شده. "شی شی" رو هم خوب میگی و خودتو حسابی لوس میکنی!

دیروز بوس کردن واقعی رو یاد گرفتی. اما فقط مامان رو بوس میکنی ؛) امروز روی خرس کوچولوی بادیت هم تمرین میکردی :)

خوب دیگه پسرم . مامان باید بره به کارهای شب قدرش برسه. سعی می کنم این روزها برات بیشتر بنویسم.

  • مامان لیلا
سلام پسر من
تبریک میگم
بالاخره بعد از چندماه درگیری و اگزما که میومد و می رفت و مزاجت روون شده بود و بعضی شبها تا صبح شیر می خوردی و چند شب گذشته هم دمای بدنت بالا رفته بود، سفیدی های دندون های نیش طبقه ی بالات پیدا شد :)
  • مامان لیلا

سلام پسرم

فکر کنم 12 روزی هست که برات ننوشتم. آخه فرصت نمیکنم! ماشاالله شما انقدر شیطون شدی که تا وقتی خوابی مامان یا باید با شما بازی کنه و یا به کارهای دیگه ی مخصوص شما برسه. چند روزی هم هست که میگی مامان فقط بشینه و به من شیر بده! برای همین هم وقتی شما خوابی من مجبورم تند و تند به کارهای شخصی خودم برسم. علاوه بر این از وقتی که از یزد برگشتیم و شما اسهال و اگزما شدی و بی قرار بودی تازه چند روزه که به روال عادی برگشتی.

شنبه ی هفته ی قبل، بعد از اینکه شما چند روزی مزاجت به هم ریخته بود و حالت سرماخوردگی داشتی و اشتهایی هم برای غذا خوردن نداشتی و شیر هم خوب نمی خوردی و وسط شیرخوردن چند باری نفس میگرفتی، تصمیم گرفتیم ببریمت پیش تولگیر. وسط راه بودیم که شما چند قاشق غذایی رو که خوردی برگردوندی! من کلی دعا کردم که این خانم قربانی بعد از این همه تعطیلات خونه باشه. خلاصه اینکه رسیدیم و از توی گلوی شما 2 تا تیکه استخوان و 2 تا دونه تخمه کدو و یه تیکه سیب درآورد! از همون شب رفته رفته اشتهات بهتر شد و اسهالت هم کمتر شد. من هم برای شما عرق نعناع و نبات با آبجوش درست میکردم و با ترفندها میدادم و میخوردی. تا اینکه بعد از سه روز مشکلات شما کامل رفع شد. البته در این بین شما دندون نهمت هم دراومد که برای اون یک پست جداگانه میگذارم.



  • مامان لیلا