محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جشن تولد» ثبت شده است

سلام نازنینم

بالاخره داداش شما هم به دنیا اومد. امیرحسین امروز 19 امین روز زندگیشه. سرعت اینترنتم خیلی پایین و داغونه و عکس گذاشتن برام سخته! اما حتما تلاشم رو میکنم.

از رابطه ی شما بگم با داداشت که خیلی مهربونی! مدام داری بوسش میکنی. البته بیشتر در مواقعی که دونفره هستیم. اگر بابا یا مهمون دیگه ای خونمون باشه یه مقدار تحملش برات سخت تره.


از روز تولدش بگم که شما اون روزی که داداش به دنیا اومد از ساعت 6 صبح تحویل باباجون بودی. بعدش رفتی مدرسه و دفتر کار باباجون و آخر سر هم خونه ی خاله و شب رو اونجا خوابیدی. سراغی هم از من نگرفته بودی ؛) البته من میدونم که توی خودت میریختی و حرفی نمیزدی چون خانمی گفتن که یه بار گفتی مامانم رفته داداشیو بیاره!


خلاصه اینکه خیلی خوب داری با این کوچولوی جدید کنار میای. هرچند که وابستگیت به من بیشتر شده و همه ی کارهات رو خودم باید انجام بدم! از دستشویی رفتا تا غذا دادن و خوابوندن و ... . هرچند که فکر میکنم این یکی دو روز اخیر داری بهتر میشی و با بابا هم کنار میای. البته با کلی بازی و شوخی و اینکه بابا خودشو جای من جا میزنه و ...


ناگفته نمونه که احساس میکنم از وقتی امیرحسین اومده شما هم یه مقدار رشد شخصیتی پیدا کردی. اولیش اینکه دیگه پشت سر باباجون و خانمی یا خاله گریه نمیکنی وقتی میخوان برن خونشون :)


یا مثلا وقتی حرف میزنیم دیگه نمیای بپرسی "مامان منو میگی؟" ! یعنی دیگه خودت رو محور همه چی نمیدونی! هرچند که در این زمینه دلم برات میسوزه اما خوبه :)



عزیز دلم، من برم به وبلاگ داداشت برسم :)

تا بعد ...

  • مامان لیلا

سلام پسر قشنگم.
از نوبت قبلی که برات متنی نوشتم و روی صفحه پسرما رفت عمرت دو برابر شده عزیزم.

ان شا الله وقتی این متن را میخونی سالم و سلامت باشی.

سلامتی بزرگترین دارایی و نعمت و آرزوست.

متنی که سال گذشته برات نوشتم را الان داشتم میخوندم. دیدم توصیه های خیلی خوبی برای زندگی بهت کردم.

الان میخوام کمی درباره اون دوره ای که تو داری توش زندگی میکنی برات پیشگویی کنم!!!  :)

تعجب نکن. من پیشگو نیستم ولی همیشه راه هایی هست که میشود رگه های علمی و فناوری و همینطور اجتماعی و سیاسی را که در آینده پررنگ میشوند و غلبه پیدا میکنند را تشخیص داد.

سیاست: فکر مینکم تو دوران تو - حدودا 20 سال دیگه - اثری از کشور اسراییل نمونده. کشوری مثل امریکا هم که علمدار همه مستکبرین جهان هست مثل موشی در سوراخش خزیده و داره با تنش های شدید جامعه خودش دست و پنجه نرم میکنه و کشورش هر روز آشوب و جنگ و خونریزی هست و مردم قصد براندازی نظام حاکمش را دارند.

اقتصاد: تو دوره ای که تو هستی وضعیت اقتصادی ایران به یک ثبات مناسب رسیده. طوری که بیشتر اجناس مصرفی ساخت کشور خودمون هستند و مردم هم کمتر گرایش به خرید کالای خارجی دارند. اشتغال وضعیت خوبی داره و بیکاری به این شکل فعلی از بین رفته. رفاه مردم بهتر شده و رضایت عمومی مردم در حدی هست که شاید جز 10 کشور اول دنیا از این منظر هستیم. رشد فناوریهای پیشرفته و صادرات دانش بنیان وضعیت مطلوبی دارند و جز 10کشور هستیم.

اجتماع: غالب مردم در طی یک فرایند انقلابی به سمت سبک زندگی ایرانی و اسلامی بازگشت دارند و تقلید از فرهنگ غرب به این شکل موجود - الان - از بین رفته.

علم و فناوری: همانطور که گفتم اقتصاد حوزه فناوری توسعه خوبی داشته و بیش از 20درصد جی دی پی را تشکیل میده. فکر میکنم در دوره شما صادرات نفت متوقف شده و نفت به عنوان یک ذخیره باارزش برای نسل آینده ذخیره میشه. در این دوره بیش از 20درصد انرژی مصرفی از منابع تجدیدپذیر هست. تو دوره شما همه خودروها به سیستم وای فای شهری متصل هستند و خودروهای بدون راننده در حال فراگیر شدن هستند. گمان میکنم علاوه بر حمل نقل ریلی داخل شهری - مترو - وسایل نقلیه پرنده داخل شهری هم در حال توسعه باشند. البته در دوره شما موبایلها به شکل امروز شاید کمتر به چشم بیان و جای خودشون را به گوشیها و عینکهای هوشمند میدن. شایدهم در دوره شما امکان نصب چیپهایی داخل چشم یا گوش فراهم بشه برای اینکه انسان بصورت دائم به شبکه متصل باشه.
...
:)

خب کافیست دیگر.

ان شا الله تو هر شرایطی هستی سالم و سلامت و در امن و عافیت باشی و ایران را مثل جانت دوست داشته باشی.

آرزوی سلامتی و شادکامی برات دارم.

همیشه مورد توجه خدا باشی عزیزم.

خدانگهدارت.

  • مامان لیلا

سلام عزیز دوسال و 4 روزه ی مامان!

بالاخره جشن تولد شما برگزار شد. با کلی مهمان های عزیز و یه کیک قشنگ و کلی کادوهای هیجان انگیز!



  • مامان لیلا

سلام پسر دوساله ی من


دوسال از عمر با برکت شما توی خونه ی ما و در کنار من گذشت. دو سال پیش در چنین ساعتی شما 2 ساعت و بیست دقیقه از تولدت گذشته بود و ما با هم بیمارستان بودیم. هیچ وقت شیرینی اون لحظات قشنگ از یاد و خاطره ی من نمیره.


الان هم شما نشستی و با گوشی داری فیلم های خودت رو میبینی و من حرص میخورم! :((


جمعه قراره جشن تولد شما و بابا محمود رو همزمان باهم برگزار کنیم.

پسر نازنین من، امیدوارم سالیان سال با سلامتی زندگی کنی و عمر بابرکتی داشته باشی. امیدوارم همونجور که آرزوی هرروزه ی من هست شما جزو سربازان امام زمانمون باشی.


امیدوارم توی زندگیت موفق باشی.




  • مامان لیلا

سلام پسرم

قول داده بودم از جشن تولد یک سالگیت برات بنویسم که خانمی ما رو غافلگیر کرد و بدون اینکه به ما گفته باشه برای شما مهمون دعوت کرد. خاله نسرین و دایی منصور همراه با بچه ها و نوه هاشون مهمون اولین جشن تولد شما بودن.

خلاصه در جمعه ای که گذشت ما برای صرف نهار رفتیم به این مهمونی که خونه ی باباجون ترتیب داده شده بود.

شما طبق معمول توی ماشین خواب رفتی و اونجا که رسیدیم خواب بودی و متاسفانه خیلی زود بیدار شدی و تا آخر مهمونی هم دیگه نخوابیدی. برای همین هم خیلی خسته شده بودی. اما به هرحال خوش گذشت :)


یک انگری کیک واقعی


بیچاره کردی ما رو ولی نذاشتی یه عکس با کلاه ازت بندازیم


جمع بچه های مهمونی که همه سعی داشتن کلاه سرت بذارن :)

  • مامان لیلا