سلام به پسر گل مامان
از آخرین باری که برات نوشتم 6 روز میگذره و توی این 6 روز کلی اتفاقات افتاده که باید همه رو برات تعریف کنم.
عزیز دل مادر، هفته پیش سیسمونی و وسایل شما رو آوردن و توی خونه چیدن.
پنجشنبه شب، باباجون و خانمی با خاله زهرا و ریحانه و علی اومدن اینجا. همه ی وسایلت رو هم آورده بودن . اول از همه تختت رو باز کردن. باباجون با کمک بابامحمود بعد از کلی متر کردن اتاق و بررسی تخت مامان و بابا رو جابجا کردن تا بتونن تخت شما رو کنار تخت مامان و بابا جا بدن.

این گاو رو هم که می بینی همونیه که تعریفش رو قبلا برات کرده بودم.

بعد از اینکه تخت شما رو گذاشتن دیگه نوبت چیدن وسایل شد.
خاله زهرا اول از همه از تخت شما شروع کرد و تشک هایی که ملحفه هاشون رو خودش برای شما دوخته بود رو انداخت روی تخت.
ریحانه هم کمک می کرد که کمد شما رو بچینه. دونه دونه لباسهای شما رو تا می کرد و توی کشو میذاشت.


خلاصه جیگر مامان، همه ی کمدت رو تا ساعت 11 شب خاله زهرا و خانمی با کمک ریحانه چیدن و تموم شد.



این وسایل رو هم عمه سکینه زحمت کشیدن و به عنوان هدیه برای شما خریدن.

روروئکش رو گذاشتیم قم خونه ی مامان بزرگ موند و کالسکه هم جا نمی شد توی خونه بازش کنم و ازش عکس بگیرم.
کلی عکس دیگه هم هست که بعد از به دنیا اومدنت می بینیشون ؛)
البته پسر گل مامان. قبلا هم به شما گفته بودم که چون خونه ی ما خیلی کوچولوئه شما نمی تونی فعلا یه اتاق مستق برای خودت داشته باشی.
اگه خدا بخواد و ما تا سال دیگه رفتیم خونه ی خودمون اونجا هم یه اتاق داری هم برات تخت و کمد خوشگل می خریم.
پسر گلم
برای اینکه خسته نشی این پست رو همین جا تمومش می کنم و بقیه اتفاقات رو توی پستای بعدی می نویسم :)