محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

اتمام دوران شیردهی و تجربیات یک مادر

شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۰۱ ب.ظ

سلام پسر مامان

شما آخرین شیر رو از مامان دوشنبه شب، 4 اسفند خوردی.

امروز ، هشتمین روزیه که شما شیر ظهر نمیخوری و پنجمین روزیه که اصلا شیر نمیخوری! یعنی از آخرین باری که مامان به شما شیر داد خوردی 4 شبانه روز و نیم میگذره و من نه تنها باید حواس شما رو پرت کنم وقتی بهونه میگیری بلکه باید حواس خودم رو هم پرت کنم وقتی یادم میفته. بعضی وقتها انقدر دلم میخواد که بغلت کنم و بهت شیر بدم. اما میدونم که خیلی اذیت میشی. بیشتر از اینکه نخوری اذیت میشی.


خلاصه داستان از کجا شروع شد که شیر خوردن شما تموم شد.

تا قطع شیر بیدارباش صبح رو توی پست قبلی نوشتم.

روز جمعه ی هفته ی پیش که جشن تولد شما بود، شما ظهر نخوابیدی. یعنی مامان هم اصلا وقت نداشت که برای خوابوندن شما تلاش بکنه. شب حدودای ساعت 9 بود که شیر خوردی و خوابیدی. شب نا آروم خوابیدی و صبح که از خواب بیدار شدی بازهم شی شی میخواستی و بهونه گیری میکردی. اصلا یکی دو روزی بود که بهونه گیر شده بودی. مثل همون صبح جمعه که با شرط و شروط بهت شیر دادم انقدر بهونه گرفتی.

خلاصه صبح شنبه یه تماسی با مشاور حوزه، خانم غروی، گرفتم و ایشون گفتن که خیلی طولش دادی و از همین امروز، دو روز بذار برای شیر ظهر و دو روز هم برای شیر شب و تمومش کن.

من با وجود خستگی بسیار از سه شب بی خوابی، شما رو برداشتم و باهم رفتیم کیدزکلاب مجتمع کوروش و شما یک ساعت و نیم بازی کردی. کلی هم شن بازی کرده بودی و حسابی خسته و گرسنه بودی. انقدر که از گرسنگی میخواستی بیای خونه و موقع خوردن نهار سر سفره میخواستی بخوابی!

خلاصه من هرچی شما رو بغل کردم و راهت بردم تاثیری نداشت و شما خوابت نمیبرد. چون خودم هم خیلی خسته بودم چندباری دعوات کردم :(

خلاصه اون روز طهر اصلا نخوابیدی و من با خودم فکر کردم که شما دیگه هیچ وقت ظهرها نخواهی خوابید! شب هم زود شیر خوردی و خوابیدی.طبق معمول روزهایی که اگر ظهر نخوابی خواب شبت به شدت نا آرومه، یک ساعت بعد بیدار شدی و نا آرومی کردی و گیر دادی که حتما باید شی شی بخوری. اصلا یکی دوشبی بود که بهونه گیر شده بودی. خلاصه ما دومرتبه به شما شی شی دادیم و خوابیدید و بعدش من از فرط ناراحتی و اومدم و زدم زیر گریه! احساس میکردم که توسل به حضرت علی اصغر هم دیگه جواب نمیده و کلافه شده بودم.

خانم غروی روزهای اولی که میخواستم شما رو از شیر بگیرم نماز توسل به حضرت علی اصغر رو پیشنهاد داده بودن که بخونم و من هم تنبلی کرده بودم و نخونده بودم. خلاصه اومدم و اون نماز رو خوندم. دو رکعت مثل نماز صبح و بعدش تسبیحات حضرت زهرا و صد مرتبه ذکر "الهی انشدک بدم المظلوم اقض حاجتی" و 14 مرتبه همین ذکر توی سجده. این نماز رو میشه یک یا شش یا چهل بار خوند. خلاصه ما با نیت 6 بار شروع کردم تا پایان از شیر گرفتن شما و انگار که آب روی آتش بود! خودم که خیلی آروم شدم.

روز دوم دیگه نرفتیم بیرون چون هر دو خسته بودیم به اندازه ی کافی! در کمال ناباوری شما وقتی راهت میبردم از من خواستی برات لالایی بخونم و سرت رو گذاشتی روی شونه ی من و خوابت برد. هرچند که یکی دوبار بهونه ی شی شی گرفتی ولی گیر ندادی!

روز سوم، من و شما از خونه رفته بودیم بیرون و جایی بودیم پر سر و صدا و باورم نمیشد به همین شیوه خوابت ببره!

روز چهارم صبحش رفته بودیم بیرون و در راه برگشت به خونه شما خوابت برد. از اون روز، سه شنبه می خواستم شیر شبت رو هم شروع کنم. برای همین از بابا خواستم که شما رو ببره به استخر تا حسابی خسته بشی. خودم هم مهمونی دعوت بودم نزدیک استخر! با اینکه خیلی خسته بودی دو ساعتی طول کشید تا توی رختخواب انقدر غلت بزنی تا خوابت ببره و باز در کمال ناباوری من خیلی سر شی شی خواستن بیتابی و بهونه گیری نداشتی.

چهارشنبه و پنجشنبه که مامان دانشگاه بود، هم ظهرها و هم شب ها رو توی ماشین خوابت برد.

جمعه ظهر خونه ی بابایی بودیم و از سر شیطنت و بازی اصلا نخوابیدی. اما شب هم راحت خوابت نبرد و وقتی داشتم پوشکت رو عوض میکردم یکهو خوابت برد!

تا رسیدیم به امروز ظهر که دیگه اصلا بهونه ی شی شی نگرفتی و خودت اومدی یه بالشت وسط هال خونه گذاشتی و پتو روی شما کشیدم و خوابیدی!

خلاصه اینکه خیلی این فرآیند از شیر گرفتن سخت بود. اما واقعا توسل به حضرت علی اصغر خیلی خوب جواب میده! من در اموری که به شما مربوط میشه هربار به ایشون متوسل شدم جواوب گرفتم بی بر و برگرد.


اما نکاتی که به تجربه ی من برمیگرده از این دوران برای مادرهای عزیزی که این پست رو میخونن:

اول اینکه طولانی شدن دوره ی از شیر گرفتن اشتباه محضه! من توی هر دوره ای که بیش از ده روز طول کشید محمدمهدی بیشتر اذیت شد و بهونه گیر شد. یه جور بلاتکلیفی داشتیم هر دوتاییمون. به هرحال نمیتونست تشخیص بده چرا مامان یه بار نمیده و یه بار دیگه میده!

ضمن اینکه هر دوره ی جدید رو در یکی دو روز اول بهتر باهاش کنار میومد.

دوم اینکه من باهاش خیلی منطقی صحبت میکردم که شی شی دیگه برات مفید نیست و شیر خوبه باید بخوری قوی بشی و اینه خاله شادونه و دونه ها همیشه این شعر رو میخونن که "شیر بخوره همیشه یه شیشه دو شیشه   بچه ای که شیر بخوره هیچ وقت مریض نمیشه" و به بازی و خنده میکشوندم و تقریبا از بهونه گیریش کم میشد.

البته محمدمهدی پسر منطقی ایه.

از خانم غروی که پرسیدم البته گفتند از جملاتی مثل بزرگ شدی و اینها استفاده نکنید.

سوم اینکه محمدمهدی روز اول نخوابید و این موضوع من رو به شدت عصبانی و نگران کرد! توصیه میکنم اصلا عصبانیت به خودتون راه ندید و سعی کنید بچه رو دعوا نکنید وگرنه تنها چیزی که بعدش میمونه عذاب وجدانه و بس! ضمن اینکه بچه بیشتر لج میکنه و اصلا حرف شما رو گوش نمیده.


چهارم، به نظر من با قطع شیر دهی، بچه وارد مرحله ی جدیدی از زندگی خودش میشه. من این رو توی رفتارهای محمدمهدی به وضوح میبینم و فکر میکنم یه جور استقلال رو داره تجربه میکنه. چه بسا که نیازش به مواد غذایی دیگه خصوصا ویتامین و میوه جات بیشتر میشه و بهتر میخوره.


بازهم اگر چیزی یادم اومد مینویسم.


  • مامان لیلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی