محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یک سالگی» ثبت شده است

سلام پسرم

این پنجمین پستیه که امروز برات میذارم!

بیچاره پست قشنگ بابا که انقدر رفت پایین.

راستش گفتم از سرماخوردگیت بنویسم تا تجربه اش برام ثبت شده باشه. شما از یکشنبه شب هفته ی پیش آبریزش بینیت شروع شد و شبش هم تب کردی. دوشنبه شب هم تب کردی اما خفیف تر. گفتم شاید به خاطر دندون باشه. چون اولش آبریزش بینی شما شفاف بود. از اون طرف من حدس میزدم که عفونت گوش شما هنوز مونده باشه چون خیلی میخاروندیش و تقریبا از وقتی آنتی بیوتیک رو قطع کردیم دوباره هم شب بدخوابی هات شروع شده بود و هم مزاجت روون بود و دل پیچه هم داشتی. خلاصه روز یکشنبه بردمت دکتر. آقای دکتر گفتند که گوش راستت هنوز مقداری عفونت داره و دوباره تاکید کردن که خوابیده شیر ندم بهت. و همینطور گفتن که سینوس هات هم عفونی شده و دوباره آنتی بیوتیک.

کوتریموکسازول تا 10 روز و کتوتیفن تا 15 روز. قرار شد که این مدت سیتریزین رو هم قطع کنم و بعد از تموم شدن کتوف دوباره شروع کنم. شکر خدا این دو شب رو بد نخوابیدی. اما من از کتوف اصلا خوشم نمیاد چون بی قرار و پرخاشگرت میکنه!

آقای دکتر تاکید کرد که شیر شبت رو قطع کنم و گفت که اگر مادرها میدونستند که چقدر این موضوع در رشد بچه موثره حتما این کار رو میکردن. خلاصه این که من هم دو شبه که دارم تلاش میکنم برای اینکه شب ها شما رو از شیر بگیرم و تا حد خوبی هم موفق بودم.

اولش که بیدار میشی بهت آب میدم و البته خیلی تشنه هستی و آب رو خوب میخوری. اگر خیلی گریه کنی بلندت میکنم و راهت میبرم. پریشب تازه ساعت یک ربع به یک دو قلپ شیر خوردی و خوابیدی . ساعت 3 و نیم بلند شدی و شیر ندادم بهت و کمی آب دادم و بدون گریه خوابیدی. از ساعت 4 و نیم هی نق و نق کردی و این پهلو و اون پهلو شدی تا ساعت 6 که پاشدی و گریه کردی و دیگه شیرت دادم.

دیشب هم 12 خوابیدی و نزدیکای 5 بیدار شدی! اول آب دادم خوردی و شروع کردی به گریه کردن. راهت بردم و توی بغلم خوابت برد و تا نشستم روی مبل بیدار شدی و باز شروع کردی به گریه. تا ساعت 20 دقیقه به 6 دقایقی خوابت میبرد و بیدار میشدی و گریه میکردی و راهت میبردم هم دیگه فایده نداشت برای همین هم اون موقع دیگه شیر دادم بهت. امیدوارم این روند خیلی طول نکشه و پسر من خیلی اذیت نشه.

  • مامان لیلا

سلام بلای من

توی این پست میخوام از تواناییهات در یک سال و 8 روزگی بنویسم.

پریروز برای اولین بار تونستی اسباب بازی برجت رو روی هم بچینی. البته نه همشونو. فقط دوتاشو! و بعدش برای خودت دست میزدی. بعد دوباره برش میداشتی و برای اینکار هم برای خودت دست میزدی!

راه رفتنت خیلی عالی شده و با کفش هم دیگه راحت راه میری اما هنوز نمیتونی بدون زمین خوردن راه بری.

دیگه از مبل و تخت به طرز حرفه ای میای پایین و این یه دنیا راحتم کرده چون میدونم که اگه از خواب بیدار بشی و دیر برسم بهت خودت رو مثل چند وقت پیش پرت نمیکنی پایین. اما از اون طرف کارم در اومده که وقتایی که میخوام بخوابونمت گستره ی مکان بازیت به اندازه ی وسعت همه ی خونه زیاد شده! همینطور میتونی از روی مبل هم بالا بری اما قدت هنوز به تخت نمیرسه.

ادای ما رو وقتی تلفن حرف میزنیم درمیاری و گوشی میگیری و روی مبل میشینی یا دور خونه راه میری و بلند بلند حرف میزنی :)

و درآخر اینکه امروز صبح (ساعت 11) مثل آدم بزرگا خودت وقتی بیدار شدی از روی تخت اومدی پایین و خیلی خوشحال اومدی از اتاق بیرون و من رو که پای کامپیوتر نشسته بودم سورپرایز کردی ؛)

  • مامان لیلا