محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

۱۸ مطلب با موضوع «دندان ها» ثبت شده است

سلام پسر یکساله ی من

با احتساب سال 91 که کبیسه بود. امروز 367 امین روز از زندگی شماست.

تولدت رو بهت تبریک میگم و امیدوارم سالیان زیاد صحیح و سلامت، زیر سایه ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در لشکرشون باشی.

دیروز می خواستم این پست رو برات بذارم اما فرصت نشد. راستش گل پسر عزیز من یه مقدار حال ندار بود. نمیدونم سرماخورده یا پیش زمینه های درآوردن دندون جدیده اما به دو شبه که تب میکنی و آبریزش بینی داری و البته آب دهنت هم به شدت آویزونه و بعضی وقت ها عطسه یا سرفه هم می کنی.

امیدوارم تا روز شنبه خوب خوب بشی که بتونیم بریم و برات واکسن یکسالگیت رو بزنیم :)

در سال اول زندگیت 6 تا دندون درآوردی. تونستی راه بری. به زبون خودت حرف میزنی و هروقت دلت بخواد مامان و بابا میگی. هنوز نمیتونی پازل درست کنی اما کلاغ پر، گنجشک پر و لی لی حوضک بازی می کنی. علی رغم تدابیر امنیتی من برای نیومدن شما به آشپزخونه بالاخره یجوری راه رو پیدا میکنی و کمدها رو بیرون میریزی.

خلاصه اینکه توی این یکسالی که گذشت شما شادی و نشاط رو به خونه ی ما آورده بودی. لحظه لحظه های دیروز و امروز رو من به یاد سال گذشته بودم و تداعی خاطراتش رو میکردم.

در پست بعدی هم دوتا عکس میذارم یکی مربوط به ساعت 4:35 28 بهمن سال 91 و یکی هم مربوط به امسال. تصمیم دارم این پست رو هرسال به روز کنم.

  • مامان لیلا

سلام پسرم

این مدتی که گذشت انقدر درگیر مریضی های مختلف شما بودم که از همه ی کارهام مونده بودم. کارهای مدرسه و خونه انقدر روی هم تلنبار شدن که دو سه روزه که شما عصرها رو خوب می خوابی من مجبورم به کارهای عقب افتادخ ام برسم و فرصت نمی کنم برای شما بنویسم.

پسر گلم

دیروز ششمین دندون شما جوونه زد بیرون! تبریک میگم بهت. البته یکی از تفریحات سالم شما هم این مدت گاز گرفتن مامان بود. از صورت و لپ گرفته تا انگشت شصت پا! یه جوری گاز میگیری که جای دندونات میمونه. جالب اینجاست که هیچکس رو هم بجز مامان گاز نمیگیری. احتمالا از روی علاقست و به جای بوس کردنه!

عزیز دلم، شما این روزها داری چندتا دارو میخوری.

شنبه ای که گذشت دوست مامان از یه دکتر جدید و خوب برای شما وقت گرفت. آقای دکتر برخوردار که به نظر دکتر خوبی میومد. بعد از معاینه ی شما گفت که گوش های شما ورم کهنه ای داره و نمی تونه آنتی بیوتیک نده بهت. از طرفی با مامان دعوا کرد که نباید خوابیده شیر بدی! البته من مدتی بود که حدس زده بودم احتمالا گوش شما عفونت داره چون هم حفظ تعادلت، حتی در حالت نشسته، خیلی کم شده بود و هم خیلی به گوشهات ور میرفتی. اما اطرافیان میگفتن که مشکلی نیست و من اشتباه میکنم!

از طرف دیگه معرفیمون کرد به یه متخصص آلرژی که از شما یه تست و آزمایش بگیرن چون احتمالا شما به یه سری مواد غذائی حساسیت داری و برای همینه که وضع مزاجیت انقدر نامیزونه. پشت پاهای شما هم به شدت خشکی زده و دل آدم رو به درد میاره.

از اون طرف چهارتا شربت کوتریموکسازول و آزیترومایسین و گریپ میکسچر و سیتریزین داد!

یه آزمایش خون هم نوشته بود که روز یکشنبه با خانمی رفتیم و از شما خون گرفتن :(

ضمنا اولین دکتری بود که گفت وزن شما کمه! البته درست هم میگفت چون من خودم از وزن شما راضی نیستم و دوماهه که وزنت ثابت مونده!

حالا باید تا چهارشنبه ی هفته ی آینده که وقت دکتر آلرژی شما میرسه صبر کنیم تا ببینیم شما چه مواد غذائی میتونی بخوری و تکلیفمون معلوم بشه!

از این حرفا بگذریم و بریم سراغ شیرین کاری های پسرم!

دیروز دو قدم خودت بدون اینکه دستت رو به جایی بگیری راه رفتی.

دیشب تونستی یکی از کمدهای آشپزخونه رو که خیلی خطرناک نبود باز کنی اما امروز دیگه رفتی سر وقت کمد ظرف و ظروف و یه چندتاییشون رو بیرون ریختی و من که در کند رو میگرفتم تا باز نکنی جیغ میکشیدی!



خلاصه من مجبور شدم که کمدها رو با نخ ببندم.

راستی داری کم کم شروع میکنی کلمه ی مامان و بابا رو بگی. بعضی وقت ها بعضی حرف ها رو که از ما میشنوی با لحنش تکرار میکنی اما هنوز هیچ کلمه ای رو واضح نمیگی.

به عنوان آخرین حرف اینکه روز شمار من برای آخرین چهل روز سال اول زندگی شما از دیروز شروع شده و 39 روز دیگه تولد یک سالگی شماست.


  • مامان لیلا

قبل از اینکه دندون چهارم شما بخواد در بیاد یه دور هوای تهران به حد خیلی زیاد آلودگی رسید. همون موقع بود که شما هم به سرفه و آبریز بینی افتاده بودی و به گفته ی دکتر بخاطر آلودگی هوا بود. دکتر برای شما شربت های کتوتیفن و آمیتن رو نوشت. بعد از چند روز سرفه های شما تموم شد ولی آبریزش بینی کماکان ادامه داشت. تا اینکه دندون چهارم شما هم زد بیرون و بلافاصله پابریزش بینی قطع شد.

الان هم دقیقا همون اتفاقات تکرار شده. با این تفاوت که این بار دکتر شربت سالبوتامول و سیتریزین داده و البته سرفه های شما بدتر شده که بهتر نشده و آبریزش بینی هم کماکان ادامه داره. از اون طرف دوباره با ولع همه چیز رو توی دهنت میکنی و همه ی اسباب بازی ها رو یکبار قبل از بازی کردن حسابی می جوی. مامان رو هم مدام گاز میگیری!

بهتره به همه ی اینها اسهال گاه و بیگاه و بی قراری ها و گریه های شبانه رو هم اضافه کنیم.

نمیدونم این بار هم قراره به همون اندازه طول بکشه و شما همزمان با بهبود دندون دربیاری یا نه. اما امیدوارم هرچی که هست زودتر خوب بشی.


  • مامان لیلا

سلام عزیز دلم که بعد از حدود 24 روز حالت تقریبا دیگه خوب شد. از پریروز خیلی سرحال تر هستی نسبت به روزهای گذشته.

همزمان با بهترشدن حال شما  پریروز، یکشنبه، متوجه شدم که دندون پنجم شما هم جوانه زد و البته فهمیدم که چرا روز قبلش مدام مامان رو گاز میگرفتی! هرچند که هنوز بی قراری های شما در خواب ادامه داره و البته احتمال میدم که بخاطر دندان ششم باشه و همینطور بهم ریختگی مزاجیت در بعضی وقتها.

پسرم، این مدت انقدر درگیر بیماری شما بودم که فرصت نمی کردم از تواناییهات بنویسم.

تعادل شما در ایستادن خیلی بهتر از قبل شده و وقتی فقط دستهایت رو میگیریم بدون اینکه فشاری از وزن شما روی ما باشه خودت راه میری. اما هنوز میترسی که بدون گرفتن از جایی بایستی. وقتی که دستت رو میگیری از جایی و می ایستی میتونی به پشت بچرخی و رویت رو به سمت ما بکنی. هرچند که من امیدوار بودم که تا پایان ماه دهم که دو روز دیگه میشه بتونی راه بری اما مریضی بدن شما رو ضعیف کرد و به نظرم این موضوع رو به تاخیر انداخت. اما امیدوارم که با بهبود شما و جون گرفتنت هرچه زودتر این اتفاق بیفته :)

  • مامان لیلا

سلام بر پسر عزیزتر از جانم

امروز اولین روز از ماه دهم زندگی شماست. از دیشب ساعت شمار روز تولد شما رو دارم. از جمعه شبی که پسرکم تلاشهاش رو شروع کرده بود برای اومدن به این دنیا. برای یادآوری اون روز پست مربوط به اون روز رو هم نگاهی انداختم. همین ساعت ها بود که بابا محمود اومده بود خونه و منتظر بودیم تا اذان بشه و نماز بخونیم و بریم بیمارستان. من نباید نهار میخوردم اما برای بابا ماکارونی گرم کرده بودم و خورد و نماز خوندیم و چندتا عکس و فیلم گرفتیم و تماس گرفتیم آژانس اومد و رفتیم.

وقتی رسیدیم بیمارستان و مطمئن شدیم که دردای مامان مال زایمانه و شما داری به این دنیا میای بابا رفت که کارای مربوط به پذیرش بیمارستان رو انجام بده و توی همین فاصله خاله نسرین هم رسید. با خاله زهرا هم تلفنی صحبت کردم و گفت که اون لحظه ای که اولین صدای گریه ی شما رو میشنوم فقط و فقط برای خودت دعا کنم. طفلکی خاله اون روز دانشگاه هم داشت و البته زود اومده بود بیرون که برسه بیمارستان و من رو قبل از رفتن به اتاق عمل ببینه که موفق نشده بود. بقیه ی داستان رو هم که کم و بیش برات قبلا تعریف کردم.

محمدمهدی من، دیشب متوجه شدم که دندون چهارمت هم جوونه زده. امیدوارم همه ی مشکلاتی که این مدت داشتی اعم از اسهال و کمی استفراغ و بهونه گیری و آبریزش بینی (که نمیدونم به این موضوع ربط داره یا نه) و بی خوابی ها و سایر مشکلاتت کم کم رفع بشه.

از امروز به بعد باید تنوع غذاییت رو بیشتر کنم و برات غذاهای انگشتی بذارم که بخوری. برای شروع امروز می خوام تکه های هویج پخته شده برات بذارم. راستی از این ماه به بعد دیگه با خیال راحت میتونم بهت کته و خوراک های مختلف بدم بخوری.

راستی از خوابت بگم که فکر میکنم راه خوابوندنت رو کشف کرده باشم. یعنی سه، چهار روزه که ملحفه پیچت میکنم و توی روز روی پام میذارمت و البته تکون های بالا به پایینی میدمت به جای چپ و راستی و شبها هم توی بغلم راهت میبرم و برات لالایی میخونم. فعلا که این روش جواب داده. حتی بعضی وقت ها نیمه شب ها هم که بیدار میشی و از بی خواب شدن کلافه ای میپیچمت لای ملحفه و می خوابی. البته خودت هم از این موضوع استقبال می کنی و تا می بینی دارم ملحفه رو میپیچم آروم میگیری. انگاری انقدر بدنت از ورجه وورجه درد میکنه که اینجوری به آرامش میرسی.

خلاصه اینکه خواب شبت رو دارم برای ساعت 10 شب منظم می کنم. خواب شبت که منظم شد کم کم میریم سراغ خواب طول روز تا ببینیم خدا چی می خواد.



  • مامان لیلا

سلام عزیزم

شما امسال اولین محرم عمرت رو داری میگذرونی.

چند شب اول رو طبق معمول هر سال رفتیم مسجد دانشگاه. به جز شب جمعه که اون هم به خاطر اینکه شبش خونه ی باباجون بودیم و تولد خانمی بود و اینکه دیدم اگر بریم مسجد شما خیلی خسته میشی و صبح که می خوایم بریم همایش شیرخوارگان شما اذیت میشی. اما تا شب از خونه ی باباجون برگردیم خونه دیر شد و شما تازه  ساعت 12 و توی ماشین خوابیدی. از اونجا که این چند روزه هم خوابت حسابی به هم ریخته بود و خسته شده بودی دلم نیومد صبح از خواب بیدارت کنم و البته شما هم تا ساعت 10 و ربع خواب خواب بودی. برای همین هم این برنامه رو از دست دادیم :(

اما یه متن نذرنامه داشتن که حیفم اومد برات نذارم.



امیدوارم همونجور که آرزوش رو دارم یار و یاور امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشی و اگه اون روزی که آقامون اومد شما بودی و ما توفیق بودن رو نداشتیم به جای ما هم سربازی آقا رو بکنی.

خلاصه تا شب پنجم رفتیم مسجد اما از پریشب شما حالتهای سرماخوردگی داشتی. سرفه و آبریزش بینی. برای همین مامان دیروز بردت دکتر که آقای دکتر هم گفت که مشکل سرماخوردگی نیست و از آلودگی هواست. دوتا شربت داد و گفت که از خونه بیرون نریم. شکر خدا فعلا شما بهتری و ما هم این شبها رو در خانه و روبروی تلویزیون عزاداری میکنیم.


من خیلی زودتر از اینها می خواستم این پست رو بذارم اما چون می خواستم یه عکس با بلوز مشکیت ازت بگیرم دیر شد. که موفق به اونکار هم نشدم.

عکس زیر رو هم پریشب گرفتم توی مراسم و در حالیکه توی بغل مامان خواب بودی.



راستی گل پسرم

سه شنبه هفته ی گذشته، یعنی در سن 8 ماه و 16 روزگی سومین دندونت در اومد. شب اول محرم بود که اومدیم خونه و من می خواستم به شما قطره ی آهنت رو بدم که دیدم دندون قشنگت جوانه زده و این روزها هم شدیدا درگیر در آوردن دندون چهارمی. :)


از تواناییهای دیگه شما هم بگم که داری سعی می کنی بدون گرفتن دست به جایی بایستی. حروف بیشتری هم به دایره ی حروفت اضافه شده :)

صوت شکایتت هم عموما "نَ نَ نَ نَ نَ ...." هستش.


خوب دیگه عزیز دلم برا امروز فعلا کافیه و مامان باید بره به کاراش برسه.

پس تا بعد ...

  • مامان لیلا

سلام گل پسر

شما الان دو تا دندون خوشگل داری!

راستش چون اولین دندونهات بود نمیتونم بگم این علائم مال دندوند درآوردنه یا نه اما می نویسم تا با دفعه های بعدی بتونم مقایسه کنم.

از حدود دو هفته قبل لای پات به طرز عجیبی سوخت که پماد و روغن زیتون و اینها هم برعکس دفعه های قبل افاقه نمیکرد. تا اینکه رفتیم دکتر و تریامسینولون و زینک اکساید رو با هم داد و موثو بود. یک هفته ی بعدش هم تمام بدنت جوشهای ریز ریخت بیرون. به طوریکه جای سالم روی بدنت نبود. حتی صورتت. یک هفته ای ادامه داشت و خوروندن خنکیجات و حذف گرمیجات از برنامه ی غذایی خودم و خودت هیچ تاثیری نکرد.

از روزی که اولین دندونت زد بیرون یعنی روز دوم ماه هفتم، کم کم جوش ها شروع شدن به خشک شدن و ریختن. اول صورتت ریخت. دیشب هم متوجه شدم که دندون دومت دراومده و جوشهای بدنت هم دارن کم کم خشک میشن و میریزن :)بگذریم که مشکل سوختگی لای پات دوباره برگشته و ظاهرا به این راحتی ها هم نمی خواد خوب بشه.

البته هنوز هم ملحفه و پتو و هرچیز نرمی که دم دستت باشه با حرص میکشی روی لثه هات.

  • مامان لیلا

سلام پسرم

دیروز اولین دندون شما در اومد!

منتظرم تا ببینم طی این چند روز بعضی از مشکلات و ناراحتی هایی که داری حل میشه یا نه تا بتونم از علائمش بنویسم.

  • مامان لیلا