محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

خواب

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۴۹ ب.ظ

سلام پسر عزیز مادر

دیشب دقیقا ساعت 12:15 بود که شما بعد از دوساعت تلاش توی بغل مامان به خواب رفته بودی. انقدر برام شیرین بود که وقتی گذاشتمت روی تخت با اینکه خسته بودم اما طاقت نیاوردم و اومدم پای لب تاپ نشستم تا برای شما بنویسم. از شیرینی خواب دیشبت توی بغل مامان و از اینکه دقیقا 60 شب پیش اون ساعت مامان روی تخت بیمارستان خوابیده بود و شما پسر گل تازه به دنیا اومده روی تخت کنار مامان. توی همین فکرا بودم تا اینترنتم وصل بشه که یه دفعه صدای بیدارباش شما دراومد و جات که خالی نبود مادر تا ساعت 2:30 درگیر خوابوندنت بودم. انگار همون چند دقیقه خواب رو از چشمای شما پرانده(پرونده) بود. خودم که کنارت دراز می کشیدم مشت های سنگینی بود که با دست کوچولوی شما و البته بدون اراده توی صورتم روون میشد. دستهات رو که می گرفتم تا تکون نخورده گریه می کردی. اما آخر سر مجبور شدم لای پتو زندانیت کنم و دست و پا رو با هم ببندم. اولش یکم تقلا کردی و به 5 دقیقه نرسید که خوابت برد.

الهی من فدای شما بشم مادر که الان با اینکه کلی کار ریخته سرم و خیلی هم خسته و خوابالو هستم ولی دلم نیومد این رو اینجا برات ننویسم :)


61 روزگی
  • مامان لیلا

نظرات  (۲)

قربونت برم

مثل آدم بزرگا نگاه میکنی :)

انگار در حال توضیح یه مساله علمی هستی :))

قربونت برم عمه جون چقدر جیگر شدی  ماشاالله

بووووووووووووووووس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی