محمد مهدی

نوشته هایی برای پسرم

نوشته هایی برای پسرم
پیوندها

گردش

دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۴۸ ب.ظ
امروز برای اولین بار من و شما سوار بر کالسکه رفتیم بیرون برای قدم زدن!
اولش که توی کالسکه نشستی(خوابیدی) کمی ناراحتی کردی. با گذاشتن پستونک توی دهنت برات توضیح دادم که می خوایم بریم گردش و اینو بخور تا سرگرم باشی. تا من چادرم رو سر کنم پستونک رو از دهنت انداخته بودی بیرون و آروم بودی و دیگه هم نمی خواستی بخوریش.

از خونه که رفتیم بیرون تعجب زده این طرف و اون طرف رو نگاه می کردی. پشتی صندلیت رو کمی آوردم بالا تا بتونی این طرف و اون طرف رو راحت تر ببینی.

تصمیم گرفتم یه سر بریم پاساژ سمرقند که ببینم برای هدیه روز مادر هم میتونم خریدی بکنم یا نه. توی آسانسور، مغازه ها یا هرجای دیگه ای که آدم ها رو میدیدی و اونها هم با محبت نگاهت می کردن با دقت و تعجب بامزه ای نگاهشون میکردی :)

خیلی طول نکشید که خوابت برد. راستش برای اولیم بار هم که رفته بودیم بیرون من هم کم کم داشتم خسته میشدم. آخه اولین بار بود که کالسکه میروندم :دی برای همین تصمیم گرفتم برگردم خونه. اولین گردشمون خیلی طولانی نبود. شاید به زور به 45 دقیقه میرسید :)

خونه که رسیدیم بیدار شدی و گرسنه ات شده بود. درست مثل من. بعد از شیر خوردن حدود یک ساعت و نیم بیدار بودی و حوالی 9 خوابت برد. الان هم که ساعت 10:47 هنوز بیدار نشدی. یه جوری خواب رفتی که انگار کوه کندی امروز. امیدوارم البته این خواب رو به خواب شبت بچسبونی و بعد از بیدار شدن نخوای مامان رو هم بیدار نگه داری :)


  • مامان لیلا

نظرات  (۳)

وای چقدر دوست داشتم من هم بودم و برخورد شما رو با مردم می‌دیدم

عمه جوووووووووووون

به نظرم  شما پسر خیلی اجتماعی بار میای

 

لیلا من تا حالا جک نکرده بودم که برا پسرک وبلاگ زدی!!!!
خداحفظش کنه (کالسکه سواری بعد ازهفت ماه عالیه!!!) الان فقط خوبه!!!
پاسخ:
فکر می کنم الان آغوشی بیشتر جواب بده. نه؟
آخی چه با مزه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی