تراشیدن مو
پسر عزیز مادر
دیروز رفتیم دیدن نی نی خاله مریم که پریشب به دنیا اومده بود. زهرا خانم خوشگل که وزن موقع تولدش دقیقا مثل وزن موقع تولد شما بود. دو کیلو و دویست و هشتاد گرم. یاد روز اولی که شما به دنیا اومده بودی افتادم و اومدم عکسای اون روزت رو دیدم. خیلی خوشحالم که از روز تولد شما به حد کافی عکس و فیلم دارم :)
محمدمهدی من، دیشب بابا در یک اقدام انتحاری موهای سر شما رو ماشین کرد! بعدش که دیدیم خیلی داری اذیت میشی تصمیم گرفتیم ببریمت حمام و با تیغ بتراشیم. الهی قربونت بشم پسرم که خیلی اذیت شدی. آخرش هم یه تیکه های کوچولویی روی سرت این طرف و اون طرف جا موند. راستش من اصلا کله ی کچل دوست ندارم. به نظرم اصلا خوشگل نشدی برای همین خیلی ناراحتم :(
از حمام که اومدی بیرون خیلی خسته بودی. چشمات قرمز قرمز شده بود. شیر که خوردی یه ذره بازی کردی و بعدش خوابوندمت. نیم ساعت بعد بیدار شدی اما انقدر خسته بودی غر میزدی. توی بغل مامان خوابت برد و یه دو ساعتی خوابیدی. حوالی ساعت 11 برای شیر خوردن بیدار شدی و دیگه خوابت نبرد اما خیلی خیلی خسته و خواب آلود بودی. آشغال هم بود که مدام از گوشه ی چشمات بیرون میومد. شکر خدا زود خوابیدی. اول شب پیش خودم خوابوندمت چون خیلی دلم از بلایی که سرت آورده بودیم برات سوخته بود و فکر کردم که به محبت نیاز داری. تا ساعت 2 که بیدار بشی و شیر بخوری پیش خودم بودی و بعدش گذاشتم روی تخت خودت. می خواستی غلت بزنی و کنار مامان جات تنگ شده بود :)
محمدمهدی خسته ی مامان بعد از حمام
امروز صبح حوالی ساعت 9 که از خواب بیدار شدی قرمزی چشمات تقریبا رفته بود اما خستگی بود که توی چشمای قشنگت موج میزد. :)
راستی پسرم دیروز یه حرکتی ازت دیدم! روی زمین خوابیده بودی پایین مبل. رومبلی رو می گرفتی و خودت رو بهش آویزون میکردی و می خواستی بلند شی. اما نمی تونستی. با این وضعیت پیش بری فکر کنم از ماه دیگه بشینی و چهاردست و پا هم بتونی راه بری :)
- ۹۲/۰۴/۱۶